نمیدانم شاید باید کمربندها را محکمتر ببندیم. شاید باید به فکر کفشهای آهنی جدید باشیم و شاید و بایدهای بسیاری از ذهن میگذرد و من نمیخواهم در ویژه نامه عید 1403 حرفیهایی بزنم که به قدر ذرهای خاطر معزز شما را مکدر کند که خدا میداند راضی نیستم حتی به خراش نازکی روی ناخن مبارکتان، پس باید به قاعده«شرح این هجران و این خون جگر * این زمان بگذار تا وقت دگر» بگذاریم و بگذریم.اما نمی شود که... گفتهاند:« قال أطعمنی فإنی جائع * و اعتجل فالوقت سیف قاطع»( گفت: «به من غذا بده، زیرا گرسنه هستم.» و عجله کرد، زیرا زمان، شمشیر برنده است.) حالا گرسنگی و برندگی زمان را بیشتر از قبل درک میکنیم. همه عناصر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و از جمله دارندگان جاه و مال با تمام جلال و جبروتشان نگران گرسنگیای هستند که میترسند پشت در خانهاشان باشد! یا میدانند که هست!؟
پس ما هم به حکم حضرت مولانا که فرمود «صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق * نیست فردا گفتن از شرط طریق» نه از شرط طریق بلکه از ابن الوقت اقتصادی بودن دولت و ملت، که در اجتماعیات و سیاسیت و فرهنگیات گره خورده است کمی تا اندکی درد دل کنیم، درد دل کردن که عیبی ندارد، دارد؟
آوردهاند، چنگیزخان پیش از حمله به سرزمینها به آنها پیغام میداد« برماست که بر شما بتازیم و بر شماست که از ما بگریزد اما کجا میتوانید گریخت که سربازان ما از ریگهای بیابان بیشترند و اسبهای ما از بادها سریعترند. چه خواهد شد؟ ما نمیدانیم؛ خدا میداند!»
نیز گفتهاند: چنگیزخان پس از تثبیت قدرت خود برای شروع باب تجارت و دوستی با ایران عدهای بازرگان به کشور فرستاد ولی هنگامی که سفیران چنگیز وارد شهر اترار شدند تا پیام او را تسلیم کنند، غایرخان حاکم آنجا در مالشان طمع کرده به بهانه جاسوسی آنها را زندانی و از سلطان محمد درخواست قتل آنها را کرد. سلطان بدون تفکر، دستور مصادره اموال و قتل آنان را صادر کرد.
چون خبر به چنگیز رسید درخواست تسلیم حاکم را کرد ولی سلطان قاصد او را نیز کشت. لذا چنگیزخان همراه امرا و پسرانش عازم جنگ شد. او اترار را تصرف و اموال مردم را غارت کرد و غایرخان را کشت. سپس شهرهای ماوراءالنهر مثل بخارا، سمرقند، ترمذ، جند، خجند، فناکت و... دیگر شهر ها را یکی پس از دیگری با قتل و غارت گشود و جوانان را به سپاه و اهل حرفه و صنعت را به مغولستان فرستاد.
آیا خبر بد پشت در است؟ و بر ما خواهد تازید و ما راه گریزی از آن نداریم؟ یا بهار پشت سر زمستان چادر زده است؟ خبرهایی که از گسیخته شدن افسار گرانی اقلام مصرفی و معیشتی مردم و لاجرم دیگر اقلام صنعتی و تولیدی مورد نیاز صنایع مختلف میرسد و نمیرسد، همین آرامش روی خاکستر را به باد خواهد داد تا اکثریت فقیر اقتصادی به آتش زیر خاکستر برسند و باز خاکستر شوند؟! این آن خبر پشت در است؟ یا نیست!
اما این سو جوانههای زیادی در فکر رستنهای دوبارهاند. اکنون زمستان را در جست و جوی ریشههایی که به روشنایی میرسد میجویند و خواهند رست و امید به آبادی را در دلها زنده نگه خواهند داشت تا بهار چادرش را جمع کند و اسباب و سایل را بار و اسبها را زین کرده و به دیار ما برسد. چه خواهد شد، ما نمیدانیم؛ خدا میداند.
نمیشود و نباید که زندگی را متوقف کرد. پس تلاش مان را ادامه خواهیم داد. امیدها را خواهیم ساخت. جوانهها را آبیاری و مراقبت خواهیم کرد. از سفیران تجارت استقبال خواهیم کرد. نه به مال و منال کسی طمع میورزیم و نه به قتل کسی کمر میبندیم. ما صلح و دوستی را و شادباشهای بر آمده از دلهایمان را به شما تقدیم میکنیم و امیدوارانه پنجرههای تازه را رو به فرداهای سبز نزدیک باز میکنیم.
در سال جدید ویژه نامههای استانی را کلید خواهیم زد، این مسیر میتواند به سر منزلهای دلخواه منطقهای و بومی در کسبوکار و تجارت شما برسد و گشایشها را در مناطق مجاور واحدهای فعالتان ایجاد کند و از هزینهها بکاهد. ما نگران سربازان از ریگهای بیابان بیشتر و اسبهای تندتر از بادهای بیرونی نیستیم. نه تنها شهرهای بخارا، سمرقند، ترمذ، جند و خجند را آباد و آزاد میخواهیم بلکه بلخ و هرات و قزوین و تبریز و سیستان و شیراز و ایروان و باکو و ... را هم آزاد و آباد، در رونق و شاد و سر و دل زنده میجوییم.
در این باره با شما در شمارههای آتی بیشتر حرف خواهیم زد. اکنون به همین مقدار بسنده میکنیم. که تازگی با بهار نمیآید. این شمایید که نو میشوید. پس به هر زبان که تو دانی«ناوا سردا»، «نوسارد»، «نوسارجی» و... سال نو مبارکت باد؛ سرسبزترین بهار تقدیم شما.