اکنون هرچند در برخی از زمینههای صنعتی به سیاست جاری دولت مستقر در ایران نیز تبدیل شده است. اولین بار و در قرن شانزدهم میلادی مرکانتلیستها - که همان سوداگران بودند - این تفکر را مطرح کردند که قوام و قدرت اقتصادی یک سرزمین به توانایی آن در جذب طلا و نقره به داخل کشور نهفته و بدان وابسته است.
بر این اساس، چنین تلقی می شد هر کشوری که ذخایر فلزات گرانقیمت بیشتری داشته باشد، ثروتمندتر است. آنها ثروت اقتصادی را در میزان ذخیره طلا و نقره میجستند و برای توسعه ثروت ملی باید صادرات را افزایش و واردات طلا و نقره را به تبع آن افزایش داد.
اکنون اما به نظر می رسد، «سرمایه انسانی» کشور که از پختگی و نخبگی برخوردارند، ثروت آفرین هستند. این موضوع به میزان ذخیره طلای کشور در انبارهای طلا و نقره ربط چندانی ندارد.
نه تنها ارزش سرمایه انسانی هر کشوری از جمله ایران عزیز کمتر از ذخایر طلا و نقره نیست بلکه بارها بیشتر از نگاه سوداگرانه به اقتصاد میارزد.
این معنا، در مباحث خروج دانشآموختگان و نخبگان کشور که با هزینه ملی در ایران تربیت شدهاند، جسته و گریخته مطرح شده و میشود. ولی لازم است زیان ناشی از خروج انبوه سرمایه انسانی کشور در سن فعال، یکبار دیگر محاسبه شود.
چند وقت پیش به مناسبت بدرقه دوستی که به خارج از کشورمسافرت میکرد، در فرودگاه بودم. مامور مربوطه یکی دو سکه طلا را برگرداند که به منزلۀ ثروت کشور، خارج کردنش ممنوع است. بسیار خوب. تا اینجا مشکلی نیست. اما سرمایه انسانی با درجه فوق تخصص در یک رشته علمی عالی ثروت به حساب نیامد که از کشور خارج شد!!
پیشترها نخبگانی که مدارج علمی عالی خود را در خارج سپری میکردند بنا بر سنت دارالفنونی برای خدمت و به قصد قربت به وطن برمیگشتند، این چرخه امروز بر عکس است. آنها که به مدارج علمی عالی رسیدهاند و وقت گل چیدن در بهار خدمتشان فرارسیده است، مجبورند وطن را به قصد غربت ترک کنند.
نگارندۀ این سطور آنقدر برای انسان بماهو انسان ارزش قائل است، که نتواند فقط وجه اقتصادی خروج سرمایه انسانی را مورد توجه قرار دهد و آن را آگراندیسمان کند اما این مقدار که انسان در وطن خودش در شرایطی قرار داده شود که ناچار به ترک وطن شود را هم قبل از هر چیز انسانی نمی داند.
انتظار این است، اکنون که کشور دچار معظلات مدیریتی از بالا تا پایین است، خیر اندیشان و مصلحت بینان، جامعه شناسان، صنعت گران ضمن تذکار اهم نکات این فاجعۀ ملی، دولت و ارکان آن را وادار به تحرک اصلاح و بهبود شرایط نمایند.
حداقل میتوان در درون واحدهای کوچک و متوسط صنعتی، ارزش و احترام سرمایۀ انسانی را نگه داشت.برایش برای ماندن در خانه و موطنش جذابیت و مطلوبیت ایجاد کرد.
آوردۀ اقتصادی چنین رویکردی، آنقدر هست که بیارزد مختصری هزینهها را هم به خاطر آن افزایش داد.
رهبر انقلاب چندی پیش در دیدار نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی در موضوع «مهاجرت نخبگان» گفتند:«امروز در کشور جوانان نخبه میتوانند رشد و پیشرفت کنند ولی همچنانکه قبلاً هم گفتهایم تمایل یک نخبه برای مهاجرت به کشوری دیگر با این نگاه و توجه که بدهکار کشور است و پس از تحصیل بازخواهد گشت، مانعی ندارد. اما مهاجرفرستی و اینکه عناصری در بعضی دانشگاهها، جوان نخبه را از آینده مأیوس، و او را به ترک میهن تشویق میکنند، صریحاً خیانت به کشور و دشمنی با آن است و دوستی با آن جوان هم نیست.»
شاید این هشدار ایجاب کند که مسوولین امر با طرح این موضوع در محافل تصمیمگیر برای اصلاح این روند، رفع موانع و فراهم کردن زمینه در داخل برای حضور نخبگان به عنوان سرمایه انسانی و پیشران توسعه کشور چارهاندیشی کنند تا کشور در سالهای آینده با بحران نیروی انسانی نخبه و تحصیلکرده مواجه نشود. وگرنه جوانان نخبه از آینده( بخوانید از اکنون) مأیوس، و به ترک میهن ناچار میشوند. مسوولین و سردمداران اگر به دنبال روشی برای بهبود وضعیت نباشند بنا به تاکید رهبر انقلاب صریحاً خیانتکار محسوب میشوند.
هرچند برای تاسیس چنین رویهای باید مدیران و صاحب منصبان از حداقل اهلیت و صلاحیت برخوردار باشند که با کمال تاسف چنین نیست.
پیشنهاد اخذ مالیات از نخبگانی که به خارج از کشور مهاجرت میکنند- به قصد جلوگیری از ترک موطن که از تریبونهای رسمی نیز رسانهای میشود- از آن حرف هاست. سوداگران قدرت فقط به قیمت سکه و نقره و فامیلبازی چسبیدهاند. سرمایههای انسانی کشور زنده زنده در آتش پیش رو میسوزند و کپک زدگان را کک نمیزند. یک وضعی درست شده است که مسلمان نشنود کافر نبیند.